یکی ازخصالِ هنری حافظ، خوش سخنی و مجلس آرایی بوده است و بعضی از غزل ها و ابیاتِ شگفت و هنرمندانه ی وی گواه روشنی از توجّه شاعر به این فن و هنر است.
 

اساساً اگر باور داشته باشیم که بخشی از معنی وتلقّی لقبِ «حافظ»و نیز تبارشناسیِ این عنوان، مربوط به خوش کلامی و خوش آوازی بوده،آنگاه جلوه ای از منش و منزلتِ شعری حافظ که متأثر از هنرِ مجلس آرایی است،مشخص تر و نمایان تر می گردد.

 
سخندانی،خوش خوانی، نمی ورزند در شیراز بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم


خوشگویی و خوش خوانی(نکوخوانی)پیشینه ای دیرپا در فرهنگ ایران و سنّت شعری دارد و سامانِ آن را می توان -تحقیقاً -از عصر حضورِ «گوسانان»و جلو ه های هنریِ «باربد»و«نکیسا»و«آیین های خسروانی»جست.

این سنّت دیرپا، پس از شکل گیری شعر فارسی-به سبب حضور دربارها و حفظِ آدابِ بار و درباری و جنبه ی مدحی-نه تنها از این بین نرفت،بلکه بنا به شواهد موجود، از ضروریاتِ عرضه ی شعر دررسوم درباری و لازمه ی بهره و تأثیر و پذیرش آن در نزد شاهان و امیران و بزرگان هر عصر گردید.

 

انواع شاعر

از این منظر،شاعران را در چگونگی عرضه ی شعرِ مدحی و درباری می توان به دو گروهِ مهم تقسیم نمود:
  1. گروهی که ذوق شعر و نیز بهره ی خوشگویی و خوش خوانی -به توأمان- داشته اند ؛
  2. گروهی که شعر می سروده اند امّا از هنرِ خوشگویی (نکوخوانی)بی بهره بوده اند و ضرورتاً می بایست شعر خود را برای عرضه به «نکوخوان»می سپرده اند.
رودکی سمرقندی نمونه ای جالب و قابل توجّه برای این هر دو گروه شاعران است.

 
 

خوش گویی در شعر رودکی

می دانیم که رودکی در بهره ای از عمر،از خوشگویان و نکوخوانان و استادانِ بنامِ موسیقی عصرش بودهو بسیاری از اشعارش را با صوتِ نیک و نوایِ چنگ می خوانده و نبض ودلِ مخاطبان ممدوحان را با شعر و هنرِ خود تسخیر می نموده است و حتّی در این بهره ی هنری و استادی،بخشی از چهره ی اسطوره ای وی با(«باربد»و«نکیسا»درآمیخته است.

وی گاهی برای عرضه بهتر شعرش-شاید به ناچاریِ پیری و شکسته احوالیِ پیرانه سری -از «مج»(مخ؟)استمداد می جسته است:
ای مج!تو شعر من از بر کن و بخوان از من دل و سگالش،از توتن و روان 

به هرحال ،سنّتِ حضورِ خوشگو و نکوخوان،باوری دیرپا در شعر فارسی است و گذشته ازاین روایتِ «پدرِ شعر فارسی»، حتّی در شعر «خاتم الشّعرا»نیز نشانه ای از باور نکوخوانی می یابیم.
 

خوش گویی در شعر جامی

عبدالرّحمن جامی،دریکی از مثنوی های «هفت اورنگ»ضمن حکایتی ، به ضرورت وسنّتِ همراهیِ نکوخوان برای عرضه ی بهتر شعرِ شاعر در مجلس و دربار اشاره دارد:
شاعری در سخنوری ساحر در فن مدح گستری ماهر
بهر شاهی لوای مدح افراخت پر صنایع قصیده ای پرداخت...
برد روزی یکی «نکوخوان»را که رساند به عرض شاه آن را
نظم را حُسنِ صوت می باید تا ازان حُسنِ او بیفزاید
 

خوش گویی در شعر حافظ

از این نظر، لقب «حافظ»نیز در خور تأمّل است .تحقیقاًبخشی از معنی و تلّقیِ عنوانِ«حافظ-بخصوص در شیرازِ عصرِ حافظ-مربوط است به جنبه ی خوشگویی و خوش خوانی و مجلس آرایی.

به تعبیر دیگر،اساساً لقبِ «حافظ»-لااقل درباره خواجه شمس الدّین محمّد- نمی تواند تنها ناظر بر حافظِ قرآن بودن وی باشد.البتّه دراینکه حافظ «قرآن زِبَر می خوانده در چهارده روایت »و «قرآنی در سینه داشته»و حافظ قرآن بوده است،ظاهراً شکّی نیست ؛امّا اینکه تخلّص او تنها به این مناسبت باشد و شهرت وی از این جهت، محل تأمّل است وبنا به اشعار وی،نیز گمان می رود که هر چند وی حافظ قرآن بوده امّا به سببِ این بهره گرامی ، ارتزاق ننموده است .

از سوی دیگر،در شعرِ حافظ نشانه ها و اشاراتی فراوان وجود دارد که نشانه حضور او در مجلس بزرگان و صاحب منصبان (ممدوحان )روزگارش است و از آنجا که وی ظاهراً جز شعر گفتن کار و شغل عمده ای در زندگی نداشته،چه بسا آب و نانِ وی با تقرّب به ممدوحان و با بهره وری از تأثیر هنرِ شعر و ذوقِ خوش گویی و خوش خوانی وی در مجالس بزرگانِ عصر، تأمین می شده است.

 



مؤیّد این نظر،به بسیاری از غزلیات و ابیاتِ حافظ بر می خوریم که وی به هنرهایِ سخندانی و خوش گوییِ خود اشاره نموده است که البته این هنرها ضعلی مؤکّد بر هنرِ مجلس آراییِ وی به شما ر می آید و نهایتاً کیفیّتِ مدح و حضور و تقرّب وی را به اصحاب قدرت و بزرگان عصر نشان می دهد.

 
یکی از بهترین نمونه های روایتِ این مجالس دلخواه و ذوق مدار، که به حلاوتِ شیرین سخنی حافظ آراسته است در این ابیاتِ مدحی ترسیم شده است.
ساقیِ شکّر دهان و مطربِ شیرین سخن همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام...
نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام
امّا سخندانی و خوش گوییِ وی ، بیشتر از اشاراتِ وی به هنر آواز و شناخت و تسلّط وی بر هنر موسیقی پیداست .در شعر حافظ، بسیار به نام و اشارات ایهامی و لطیفِ هنر آواز و موسیقی -مقام ها، دستگاه ها ، ابزار آلات - بر می خوریم که قطعاً بیانگرآشنایی و مهارت وی با این جنبه های هنری داردو البته غالبِ این اشارات بر بنیانِ هنرِمجلس آرایی و همراهی ظرافت طبع شعر -غزل سرایی - و لطافتِ ذوقِ آوازو موسیقی است .

از جمله:
 
غزل سرایی ناهید صرفه ای نبرد در آن مقام که حافظ برآورد آواز
زچنگ زهره شنیدم که صبحدم می گفت غلام حافظِ خوش لهجه خوش آوازم
غزل سرایی حافظ بدان رسید که چرخ نوای زهره به رامشگری بهشت از یاد
خوشبختانه این ضلعِ سراسر ذوق و لطافتِ شعر حافظ،مورد توجّه خاص بوده است و اهلِ تحقیق در این زمینه به نیکی به بررسی این اشارات و نکته ها پرداخته اند

با این همه، خوش خوانیِ شعر حافظ منحصر به آواز وموسیقی و آشنایی وی با ابزار و ادوات و گوشه ها و دستگاه های موسیقی نیست، بلکه «آنی»- تا حدودی مغفول - در شعر حافظ است،که بیشتر در عرصه خوشگویی و خوش خوانی - فارغ از حوزه تخصّصی ساز و آواز -قرار می گیرد و شاید با باورِ «نکوخوانی »سازگارتر باشد.

نکوخوانی و خوش خوانی با این تعبیر، آن است که ما را گامی به نیازِ «شعر حافظ را چگونه باید خواند؟»و «چگونه با حافظ انس بگیریم؟»نزدیک تر و آشناتر می سازد و چه بسا ، بسیاری از گره ها و ابهام ها را - که غالباً از سرّ بدفهمی ِ ناشی از بدخوانی است،-بگشاید.

 

 

زبان شناسی در شعر حافظ

البته اگرچه در «خواندنِ»شعر حافظ بسیاری از نکته های حوزه زبان شناسی مطرح است و رعایت آن صواب، ولی از منظر نگاهِ ما- علاوه بر ضرورتِ یادداشت و رعایتِ آن جنبه ها -بخشی از لطافت و ضرورتِ خوش خوانی شعر حافظ مبتنی بر شناخت روحیه «حافظ»یِ وی و نهایتاً توجّه به موقعیّت -حال و مقام- هنری شاعر در سخندانی ومجلس آرایی است .

حافظ بارها در شعرخود به حضور در مجالسِ پُر طربِ بزرگانه و سرخوشانه اشاره کرده است .بخصوص در یک غزل که تماماً به توصیفِ این گونه مجالس پرداخته شده؛با مطلع و مقطع:
عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام مجلس اُنس و حریف همدم و شرب مدام
هر که این عشرت نخواهد - خوشدلی بر وی تباه وانکه این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام


و بعید نیست که حافظ در بیت زیر با ایهامی ظریف و زیبا،اشارتی به مرتبه «حافظی»خود در این گونه مجالس - با تعبیر و پیشینه ای که ذکر گردید -داشته باشد :
حافظم درمجلسی،دُردی کشم در محفلی بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می کنم

اشعار این مجالس عموماً رگه ها و درون مایه هایی در مدح و تعظیم ممدوح دارد و خوشگویی و نکوخوانی ومجلس آرایی در این مجالس، در حقیقت بیانگر ادامه سنّت خوشگویی در دربارها و مجالس صاحب منصبان و بزرگانِ عصر حافظ به شمار می آید .

در سنّتِ نکوخوانی و خوش گویی،علاوه بر هنرِ آواز و لطافت صوت(صدا)، باید خوش خوان از ذوقِ بیان- و به تعبیر جامی :«حَسنِ ادا»- و لطفِ حرکات و سَکَنات بهره ور باشد؛یعنی همان سنّت و شیوه ای که اکنون از تبارِ فرهنگیِ «نقّالی»به جا مانده و یا در کشورهای همسایه فارسی زبان با همراهی موسیقی وبه شیوه «قوّالی»عرضه می گردد.

دراین شیوه ی خوش خوانی و خوش گویی، شاعر با لطفِ بیان از حال و مقام خود بهره می جوید و به سنّت مجلس گویی ومجلس آرایی معنیِ مطلوب را به مخاطب عرضه می دارد.

جالب آنکه در شعر حافظ نیزاین رویکرد را به کمال می یابیم و اگربا این ضلعِ سخندانی و خوش خوانیِ حافظ آشنا باشیم، هم ظرافتِ معنی بعضی از اشعار شاعر را بهتر در می یابیم و هم از لطافتِ جلوه های ذوق و شاعرانه وی بهتر بهره ور می گردیم.

ضرورتاً به بررسی بیتی از این گونه ابیات و غزلیّات حافظ می پردازیم تا کارسازی و تأثیرِ این هنر در فهم ودرکِ بهتر لطافتِ بعضی از اشعار،مشخص تر گردد .

 

 

مئایح در شعر حافظ

یکی از غزل هایِ مدحی حافظ- که محتملاً در مدح شاه شجاع(786-760)است و حافظ مدایح بسیاری در شأن وی سروده- غزلی است با مطلعِ:
تاب بنفشه می دهد طُرّه مشک سای تو پرده غنچه می دَرد خنده دلگشای تو

حافظ دراین غزل نیز به شیوه خاص و بی همتایش مفاهیمی توأمان و ایهامی از غنا و عرفان و مدح آورده است، ولی در دو -سه بیت پایانی صبغه کلّی مدح غلبه می یابد وغزل بَدَل به یک غزل شیوا و محکم مدحی می گردد.


دو بیت پایانیِ غزل این گونه است:
شاه نشین چشمِ من تکیه گه خیال توست جای دعاست شاه من - بی تو مباد جای تو
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهارِ حُسن حافظ خوش کلام شد مرغی سخن سرای تو

به نظر می رسد حافظ این غزل را برای عرضه به ممدوح،به شیوه و هنرِ مجلس آرایی یعنی خوش گویی و خوش خوانی -سروده است . زیرا تنها به مدد نکوخوانی و خوشگویی و خوش کلامیِ حافظانه می توان به بهره و لذّتِ معنایی بیتِ «شاه نشینِ چشمِ من ...»پی برد .

در شرح ها و نیز گزیده های درسی که از غزلیّات حافظ موجود است،شرح و معنیِ این بیت یا مغفول مانده و یا گذرا (به معنیِ چند ترکیب و واژه آن اشاره شده است

مشروح ترین شرحی که از این «بیت»گردیده و ابتدا معنی عبارات و سپس معنی و مفهوم کلّیِ آن بیان شده،بدین شرح است:
  1. شاه نشین:جای بالای مجلس که جای بزرگان است
  2. شاه نشین چشم:مردمک چشم
  3. حافظ در جای دیگر می گوید:رواقِ منظرِ چشم من...
  4. تکیه گاه:مَسند، جای تکیه زدن .
  5. جای دُعاست :جمله معترضه است و چه زیبایی خاصی به بیت داده است
  6. جای تو:به کنایه، چشمِ من .
صدر شبستان چشم من -مردمک دیده -مَسند خیال توست . (خیال تو پیوسته در چشم من است .)اینک،هنگام دعاست، ای سرور من الهی که بدون تو دیده نداشته باشم و کور باشم.»

گره بیت در جمله معترضه ای است که استاد فرموده اند:«زیبایی خاصی به بیت داده است.»

 



سؤال اینجاست که :چرا «جای دعاست شاهِ من »؟- به کدام قرینه؟-

قرینه ای برای «جای دعا»بودن- مانند:مسجد، محراب، نمازو...-در بیت موجود نیست بلکه صارفه هایی مانند «شاه»، «شاه نشین»، «تکیه گه»ذهن را از فضای دعا و نیاز دور می سازند .

حال، بهتراست مرتبه سخندانی و فنِّ خوش خوانیِ شاعر را در نظر داشته باشیم تا از این بیت - و ابیاتی همانند -گره گشایی شود.

گفتیم این غزل یکی از غزل هایی است که درونمایه ای از مدحِ حافظانه (رندانه)دارد و هنرِ خوشگوییِ حافظ در اینجا توأم به مدح و فضای حضور در مجلس و بارگاه ممدوح است .

چنان می نماید که شاعر- حافظِ خوشگویِ شیرین سخنِ خوش کلام -این شعر، در برابرِ «ممدوح شاه نشینِ بر چهار بالشِ قدرت تکیه زده»به وجدِحضور وهنرِ مجلس آرایی می خواند و هنرمندانه از حرکات و اشارات برای ِ القایِ مقصود بهره می جوید:

با اشارتِ «دو دستِ تقدیم و احترام»ابتدا اشارتی به مردمک و رواقِ چشمِ خود دارد (=شاه نشینِ چشمِ من)و سپس همان دو دستِ تقدیم را به سوی ممدوح اشاره و حوالت می دهد که :«تکیه گه خیالِ توست.»

مصراع بعد،ازحال و مقامِ شاعر به خوبی پیداست و گویا به بداهه، حال و وضعی پیش آمده که دست در حالت دعا و قنوت قرار گرفته !و بنابراین با جمله معتضره زیبای:-«جای دعاست شاهِ من-شاعر به وضعیّت دعا گویی خود و آن حالت پیش آمده، می پردازد و به دعا و مدح «!ممدوح می پردازد که :«بی تو مباد جای تو»!

در اینجا لطافتِ شعری حافظ به مدد ظرافت و هنرِ مجلس آرایی و خوشگوییِ وی کمال یافته و بیان شده است .
 

سخندانی در شعر حافظ

در ابیات زیر نیز نقشِ سخندانی و هنر مجلس آرایی حافظ را :بهتر در می یابیم

ـ درغالب این ابیات،اشاراتِ تکریم آمیزِ دست، در خطاب به ممدوح و استفاده از زبانِ حال و اشاره(بیانِ حال)بیانگر ذوقِ مجلس آرایی و هنرخوشگویی شاعر در مدح است :
در اوج و ناز و نعمتی ای پادشاه حُسن یا رب مباد تا به قیامت زوال تو

(اشاره به بزرگی و عظمتِ ممدوح و قرار گرفتن دست در حالتِ دعا و بنابراین در مصراع دوم دعای ممدوح)
به جای خواجه و حقِ قدیم و عهد درست که مونس دم صبحم دعای دولتِ توست

(از خطاب به شاه، به خود اشاره می کند:=گدا؛ و قرار گرفتن حالت التجا:=کاین گوش)
 

همچنین همین رویکردِ مجلس آرایی و :خوش گویی در این ابیات:

رواقِ منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه توست
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی دست دعا برآرم و در گردن آرَمت
گرچه دوریم از بساط قرب، همّت دور نیست بنده شاه شماییم و ثنا خوان شما
به عاشقان نظری کن به شکرِ این نعمت - که من غلامِ مطیعم، تو پادشاه مطاع
چون آب روی لاله و گل فیض حُسن توست ای ابر لطف بر منِ خاکی ببار هم
هزار سال بقا بخشدت مدایحِ من چنین نفیس متاعی به چون تو ارزانی

هنر سخندانی وخوش خوانی حافظ منحصر به مدح و نکوخوانی و مجلس آراییِ اصحاب قدرت و بارگاه پرغوغای آنان نمی شود. بعضی از اشعار گواه آن است که حافظ در خلوتِ دل خواسته ی شعرِ آسمانیِ خود، با خوشگویی و خوش خوانی پیکر تراشیِ خیال نموده است و تندیس های مرمرین از غزالان غزل آفریده است که هر یک از این ابیات با خوشگویی و خوش خوانی تندیسی مجسّم از ذوق و لطافت و خیال می گردند؛ و مگرنه اینکه شعرِ حافظ را «قدسیانِ خلوتی ملکوت از برَ می کنند.»

این گونه ابیات،با حلاوتِ خوشگویی و خوش خوانی -حُسنِ ادا-هر یک می توانند تندیس وتجسمی از خیال شوند و تأثیر و حلاوتی مضاعف یابند و نهایتاً علاوه بر فهم مطلوب، معنی، ازجنبه زیبایی های شعر نیز، دل انگیز و سُکرآور گردند.

 


بیت زیر نمونه ای از این گونه ابیات است:
ساقیِ سیم ساقِ من،گرهمه دُرد می دهد کیست که تن چو جامِ می، جمله دهن نمی کند

این بیت با خوشگویی و نکوخوانی،تندیسی زیبا، مجسّم و هنری را در ذهن مخاطب می سازد.نمونه های فراوانی نیز از این گروه اشعار را می توان در دیوان حافظ جُست؛مانند:
بعد از این دستِ من و دامنِ آن سرو بلند که به بالایِ چمان از بن و بیخم برکَنَد
ای دوست دستِ حافظ تعویذ زخمست یا رب ببینم آن روز در گردنت حمایل
یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلند گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود
حافظ وصال می طلبد از ره دعا یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن

واژگان در شعر حافظ

البته بخشی دیگرازجنبه های خوشگویی و خوش خوانی در شعر حافظ معطوف به واژگان و عباراتِ بیت است.دراین گونه ابیات، خوب«خواندن»درجهت رعایتِ حال مخاطب و بیانِ اغراض شعر، بسیار مهم است .

اساساً،احوالی از قبیلِ :بیانِ شادی، درد و تأثّر ، جلب ترحّم و شفقت، تحریض مخاطب و یا تنبیه و آگاهیِ وی، با نکوخوانیِ شعر زیباتر و بهتر جلوه می یابد . این رویکرد شعری در شعر حافظ نیز جلوه و جلایی خاص دارد.بخصوص در اشعاری که شاعر از انواع سؤال و جواب ها(20)و خطاب ها و پرسش ها در شعر سود جسته است .


اکنون غزلِ:«گفتم غم تو دارم...» حافظ،آهنگ و احوالی آشنا در اسلوب خوش گویی و خوش خوانی در بین اهلِ ادب و خوانندگانِ شعر حافظ دارد . نمونه ای دیگر از این بیانِ هنری:
قامتش را سرو گفتم،سرکشید از من به خشم! دوستان! از راست می رنجد نگارم، چون کنم ؟

و یا سؤال ها و اصرارهایی چنین:
به سامانم نمی پرسی، نمی دانم چه سرداری به درمانم نمی کوشی، نمی دانم مگر دردم

وهمچنین غزل زیبایِ:
ناگهان پرده بر انداخته ای، یعنی چه؟! مست از خانه برون تاخته ای، یعنی چه؟!

کشش مصوّت ها و تکرار صامت ها نیز، در نکوخوانی و خوشگویی شعرحافظ مهم و مؤثّر است. آوایی که از این کشش ها و تکرارها ایجاد می گردد زمینه ای زیبا و حلاوتی مضاعف در بیان شعر ایجاد می نماید.مانند بیت زیر، که شاعر در مصراع اوّل ،القای سکوت ووحشت و فضای دهشتناک را دارد و در مصراع دوم، فریادهای فریادرسی را با تکرار و کشش مصوّت ها سر می دهد .
شبِ تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل ها

و نیز در غزل غمگنانه «نماز شام غریبان»،زاری وسوزِ ناله را، در مصراع اول این بیت با تکرار مصوّت«ا»- و همچنین قرار گرفتن واژه«زار»در پایان ِ مصراع -تجسّم می نماییم:
به یادِ یار و دیارآنچنان بگریم زار که از جهان ره و رسم سفر براندازم

که البته همه این نواها و کشش هانشانگر توجّه شاعر به هنر سخن دانی و مجلس آرایی است .

 

 

سخن آخر

سخن را با بیتی از رباعیّات حافظ به پایان می بریم که گواه دیگری از لطافت طبع و ذوقِ مجلس آرایی این سخندانِ چندین هنر است :
گفتم:سخنِ تو؟گفت :حافظ گفتا شادی همه لطیفه گویان صلوات

پی نوشت ها:

1.رف:مقاله ارجمند«گوسانِ پارتی و سنّت خنیاگری ایرانی»از مری بویس در کتاب خنیاگری و موسیقی ایران،صص100-270. ونیز مقاله «باربد درادبیّات فارسی و حماسه ملّی ایران»از دکتر مهدی باقری در کتاب نامگانی،صص20-1. و همچنین: گل رنج های کهن،-مقاله «حماسه سرایِ باستان»- دکترجلال خالقی مطلق،صص51-19.
2.رف:محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی،291-257.
3.دراین باره غالبِ تذکره نویسان ومحققان متّفق القولند و همچنین حکایتِ نصربن احمد سامانی و رودکی در مقالت دومِ «چهارمقاله»نظامی عروضی، سندی روشن بر این هنرِاستادی شاعران است که رودکی «چنگ برگرفت و در پرده عشّاق این قصیده را آغازکرد:بویی جوی ِمولیان آید همی...»(رف:(چهارمقاله،ص52).
4.رف:مقاله ارجمند «اسطوره ی رودکی»دکتر رضا اشرف زاده، فصلنامه تخصّصی ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد مهشد،س1،ش2و1،صص:57-35.
5.دیوان رودکی،ص19.

6.هفت اورنگ، سلسلة الذهب،ص110.
7.رف:مقاله «حافظِ چندین هنر»از دکتر باستانی پاریزی،شعر و زندگی حافظ،ص102.
8.رف:مقاله «ماجرای پایان ناپذیرحافظ»از دکتر محمد علی اسلامی ندوشن ، نشر دانش(مجله)، س2،ش2.
9.برای کیفیّت مدایح حافظ و گستره ممدوحانِ وی رجوع شود به «حافظ شیرین سخن»دکتر محمّد معین، ج1،بهره چهارم :گروه شاهان و امیران و وزیران،صص274-167.
10.مانند:
ابن مطرب از کجاست که ساز«عراق »ساخت
و آهنگ بازگشت زراه «حجاز»کرد
فکند زمزمه عشق در «حجاز»و «عراق»
«نوا»ی بانگ غزل های حافظ شیراز
نوای مجلس ما را چو برکشد مطرب
گهی «عراق»زند، گاهی «اصفهان»گیرد
-زهره سازی خوش نمی سازد مگر عودش بسوخت ...

11.از جمله رف:«حافظ و موسیقی»،حسینعلی ملّاح و مقاله «حافظ چندین هنر»دکتر باستانی پاریزی .
12.عنوان مقاله ای از جناب آقای دکتر وحیدیان کامیار، در آن مقاله به مسأله تغییر و تحوّل زبان و توجه به چگونگی تلفظ واژگان در عصر حافظ پرداخته شده است.(رف:در قلمرو زبان (و ادبیات فارسی،ص150).
13.عنوان مقاله ای ارجمند از جناب آقای بهاء الدّین (خرمشاهی(رف:حافظ حافظه ماست ،ص164).
14.جامی در دیوان(ج1،صص843و297)این تعبیر را به کار برده :
جامی اشعاردلاویز تو جنسی ست نفیس
بُوَد آن «حُسنِ ادا»لطف معانی تارش
مطرب خوش لهجه را «حُسنِ ادا»باد نخست
تا دمش از رشته جان عقده غم بگسلد
منزلت ادبی و ذوق و شناخت جامی از موسیقی و توجّه وی به هنر خوشگویی و خوش خوانی و آشنایی با جایگاه «نکوخوانی»در عرصه شعر نیز جالب توجّه است .
15.رف:حافظ شیرین سخن ، ج1،صص220-201.

16.مانند :حافظ نامه،ج2،ص1130-محتملاً از نظر مؤلّف محترم این بیت فاقد نکته و مفهومی کلیدی بوده است.-و نیز در شرح حافظ از دکتر خطیب رهبر .
17.پیغام اهل راز،2/166.
18.صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت:
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند
19.پیغام اهل راز،ج1،ص11.
20.رف:مقاله انواع سؤال وجواب در شعر فارسی از نگارنده این سطور در مجلّه تخصّصی ادبیّات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد،س2،ش5،ص176.


منابع و مآخذ:
ـ پیغام اهل راز(شرح غزل های حافظ)،دکتررضا اشرف زاده ،اساطیر ،اول ،1381.
ـ خنیاگری و موسیقی ایران، مری بویس و...،مترجم بهزاد باشی، آگاه اوّل ، 1368.
ـ چهار مقاله ، نظامی عروضی ،تصحیح محمد قزوینی ،نشر جامی، دوم ،1374.
ـ حافظ حافظه ماست،بهاء الدّین خرمشاهی ، نشر قطره، اول ،1382.
ـ حافظ شیرین سخن ، محمد معین ،انتشارات وزارت فرهنگ و هنر ،اول،1351.

ـ حافظ نامه(2ج)،بهاء الدین خرمشاهی، سروش،دوم،1367.
ـ در قلمرو زبان و ادبیّات فارسی، دکتر تقی وحیدیان کامیار، محقق،دوم،1378.
ـ دیوان جامی، ج2،به تصحیح اعلاخان افصح زاد،نشر میراث مکتوب، اول ،1378.
ـ دیوان حافظ،به تصحیح قزوینی ...غنی،اساطیر،دوم،1368.
ـ دیوان رودکی ،سعید نفیسی،و...،آگاه،اول،1373.

ـ شعرو زندگی حافظ(مقالات)، به کوشش دکتر منصور رستگار، نشر جامی ،چهارم،1367.
ـ گل رنج های کهن، جلال خالقی مطلق،نشر مرکز اول،1372.
ـ محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، سعید نفیسی ،نشر اهورا، اول1382.
ـ نامگانی(ج2)، به کوشش دکتر محمود طاووسی،نوید شیراز،اوّل پ1372.

ـ هفت اورنگ، عبدالرحمان جامی، تصحیح اعلاخان افصح زادو...میراث مکتوب،1378.
مجلّات
ـ فصلنامه تخصّصی ادبیِات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد، س1 و س2 و ش1و ش5.
ـ نشردانش ،س2،ش2.